پسر عزیزم عشقم ماهانپسر عزیزم عشقم ماهان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
زندگی عشقولانه مازندگی عشقولانه ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ماهان جون و شایان جون

هفتمین ماهگرد ماهان جوووووون

سلام خوشگلی مامان امروز 29 آذرماه هفتمین ماهگردته.می بینی روزها چقد زود میگذرن....... باورم نمیشه یه پسر تپل مپل سفید هفت ماهه دارم.عزیزدلمممممم اول اینکه سرماخوردگی و گلو دردت کاملاً خوب شده و خداروشکر دیگه از اون سرفه های بد نمیکنی.. تازگی ها یاد گرفتی با روروکت تو خونه حرکت می کنی و به همه جا سر میزنی و بابت این موضوع خیلی خوشحالی و کلی ذوق میکنی.اولا که میزاشتمت تو روروک بلد نبودی حرکتش بدی .البته باید بیشتر حواسم بهت باشه آخه خیلی کنجکاوی و به همه چیز دست میزنی.خصوصا به ریسیور و تلویزیون خیلی علاقه داری و مدام در حال دست زدن بهشون هستی. جرئت ندارم جلوت چشمات یه چیزی بذارم تو دهنم.کلی غرولند میکنی که به منم بده....
29 آذر 1393

ویروس زشت برو

سلام عزیزی من چند وقتیi سرماخوردی.از شنبه هفته قبل سرماخوردگیت شروع شد که همون موقع بردمت دکتر .یه سری دارو داد بهتر شدی.تا شنبه این هفته که خوب شده بودی.ولی نمیدونم چطور شد از دوشنبه سرفه هات بدتر شد و گلوت چرکی .خیلی ناراحت بودم.بعدازظهر دوشنبه بردمت دکتر موذن.یه سری چرک خشک کن و شربت سرفه بهت داد .روز سه شنبه هم مرخصی گرفتم و خونه پیشت موندم.یکم بهتری ولی هنوز سرفه هات خوب نشده.خیلی نگرانتم.تو خواب جوری سرفه می کنی که ناخودآگاه بیدار میشی.کاری از دستم برنمیاد.بجز اینکه داروهاتو سرموقع بدم.ایشالا هرچه زودتر خوب بشی و این ویروس زشت از بدنت بره بیرون........
19 آذر 1393

شروع غذای تکمیلی آقاماهان

پسر عزیز و شیرینم سلام دو هفته ای هست غذای تکمیلی رو برات شروع کردم .هفته اول بهت فرنی دادم و این هفته رو بهت حریر بادام میدم. خوشت میاد و با لذت میخوری.بعضی وقتاهم بشقاب رو میزارم جلوت . جوری ذوق زده میشی که نمیدونی باهاش چیکار کنی؟ این روزا به خاطر سرمای هوا یه کوچولو سرماخوردی که روز دوشنبه بردمت پیش خانم دکتر قاسمی .خانم دکتر گفتش برات بخور آب بزارم.خداروشکر الان بهتری. دیگه اینکه حرکتت به اطراف یکم بهتر شده البته هنوزم عقب عقب میری .تازگی های یادگرفتی رو دست و پات بلند میشی ولی هنوز نمیتونی چهاردست وپا بری.پنکه سقفی رو شناختی .تا میگم ماهان کو پنکه؟سرت رو میبری بالا و نگاش می کنی. اینجا خوشحالی که قاشق رو دادم دستت ...
12 آذر 1393

واکسن شش ماهگی

سلام عزیزدلم  ماهان ماه زندگی خودم.....عشقم پنج شنبه 29 آبان واکسن شش ماهگی رو زدی و دیگه خیالمون تا شش ماه دیگه که واکسن یک سالگی داری راحته. اینقد استرس داشتم واسه این واکسنه.ولی خداروشکر زیاد برات سخت نبود.تا شب هم تب نکردی.ساعت دو شب یکم بدنت داغ شد که بیدارت کردم و بهت قطره استامینوفن دادم.خداروشکر تا صبح حالت بهتر شد. ظهر جمعه هم بردمت حمام و حسابی سرحا شدی .از همون روزم قطره آهن و مولتی ویتامین رو برات شروع کردم که بخاطر طعم بدشون اصلا دوست نداری و نمیخوری بزور تو دهنت می ریزم. هنوزم شب تا صبح چندباری برای شیر بیدار میشی و گریه می کنی . از کشیدن موهای کسی که بغلت می کنه خیلی خوشت میاد و مرتب موهای خودمو و بابایی رو می کش...
3 آذر 1393
1